اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بضع

نویسه گردانی: BḌʽ
بضع. [ ب َ ] (ع مص ) بریدن چیزی . (ناظم الاطباء). بریدن . (منتهی الارب ). قطع کردن چیزی . (از اقرب الموارد). || شکافتن .زخم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکافتن جراحت . (تاج المصادر بیهقی ). || پاره پاره کردن گوشت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). بریدن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). گوشت بریدن . (زوزنی ). || کدخدا شدن .(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || جماع کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جماع نمودن .(آنندراج ). || هویدا کردن ، گردیدن . (ناظم الاطباء). هویدا کردن کلام و هویدا شدن آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) ۞ . || رسیدن اشک در چشم و نریختن آن : بضع الدمع بضعاً و بضوعاً. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رسیدن اشک در چشم و نریختن آن . (آنندراج ). || خوی کردن پیشانی کسی . (ناظم الاطباء). || سیراب شدن و منه : بضع من الماء بضعاً و بضوعاً و بضاعاً.
منه المثل : حتی متی تکرع و لا تبضع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیراب شدن .(غیاث ). سیراب شدن از آب . (آنندراج ). سیراب شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || رگ زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بضع. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بَضعَة و بِضْعَة. (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). رجوع به این کلمات در جای خود شود.
بضع. [ ب َ ض َ ](ع اِ) ج ِ باضع. (منتهی الارب ). رجوع به باضع شود.
بضع. [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است بساحل دریای یمن یا جزیره ای است در آن . (منتهی الارب ).
بضع. [ ب َ /ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَضعَة یا بِضْعَة. (ناظم الاطباء).
بضع. [ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) پاره ای از شب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پاره ای از عدد و هو مابین الثلث الی ...
بضع. [ ب ُ ] (ع اِ) ۞ جماع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء). جماع با قبل زن . (فرهنگ نظام ). آرامش با. مواقعه . جمع. مجامعت . ج...
بضع. [ ب ُ ] (اِخ ) نام موضعی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
بذع . [ ب َ ] (ع مص ) ۞ ترسانیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || تراویدن آب . (از منتهی الارب ) (ا...
بذع . [ ب َ ذَ ] (ع اِ) بیم و ترس . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
بزا. [ ب َ ] (نف ) وزا.(یادداشت بخط دهخدا). رجوع به بزیدن و وزیدن شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.