بطاق ابروی کسی کاری کردن . [ ب ِ ق ِ اَ ی ِ ک َ ک َ دَ ](مص مرکب ) به یاد او کاری کردن . (غیاث ). بیاد کسی کاری کردن و این اکثر با شراب زدن و هرچه بر این معنی بود چون ساغر زدن و خوردن و جام کشیدن مستعمل می شود. (آنندراج ). بطاق ابروی کسی می خوردن و زدن . بیاد کسی شراب خوردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص
73)
: بطاق ابروش چون درکشم جام و بسر غلطم
بدوش خود امام شهر در محرابم اندازد.
ظهوری (ازآنندراج ).
در مسجدیم و طاعت میخانه شغل ماست
جامی بطاق ابروی محراب میکشیم .
طالب آملی (از آنندراج ).
زاهد امشب تا سحر با ما شراب ناب زد
ساغری هر دم بطاق ابرو محراب زد.
محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
آنم که می بنغمه ٔ زنجیر میخورم
ساغر بطاق ابرو شمشیر میخورم .
محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
خوش آنکه مست نشینم برابر رویت
کشم چو چشم تو ساغر بطاق ابرویت .
اشرف (از آنندراج ).
باشد بطاق ابرو درگاه عالیش
هرکس به هر کجا که کند کسب اعتبار.
اشرف (از آنندراج ).
میتوان ای شیخ گاهی بر در میخانه هم
قطره ٔ اشکی بطاق ابروی محراب ریخت .
خان خالص (از آنندراج ).
و رجوع به طاق ابرو گشادن شود.