بظ
نویسه گردانی:
BẒ
بظ. [ ب َظظ ] (ع مص ) راست کردن تار ساز، تا بنوازد. (منتهی الارب ). راست کردن مغنی تار ساز را تا بنوازد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بظ مغنی عود را؛ حرکت دادن اوتار آن برای نواختن . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جز و بز کردن . [ ج ِزْ زُ ب ِزز ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزاری خواهش کردن . (یادداشت مؤلف ).
پای بز آکندن . [ ی ِ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سحر باشد برای جلب کسی . (سروری ) : مرا در کویت ای شمع نکوئی فلک پای بز آکنده ست گوئی . نظامی (از...
ریش بز خالدار. [ ب ُ زِ ] (اِ مرکب ) شنگ . الاله شنگ . اذناب الخیل . لحیةالتیس . ریش بز. (یادداشت مؤلف ).
پای بز افکندن . [ ی ِ ب ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بیطاقت و بی آرام شدن و سحر کردن باشد چه گویند که قصابان افسونی خوانند و بر پای ب...
افدرا درختچهای است که انواعی از آن در اغلب مناطق خشک و نیمهخشک ایران میروید و با نامهای محلی مختلفی شناخته میشود. از جمله در کرج «ارمک»، در آذربای...