بعث
نویسه گردانی:
BʽṮ
بعث . [ ب َ / ب َ ع َ ] (ع اِ) لشکر. ج ،بُعوث . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).جیش . (اقرب الموارد). || گروهی که بجایی فرستند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). جماعتی که فرستند چه بشب ، چه بروز. (مفاتیح ). لشکری گسیل داشتن . (دزی ج 1 ص 98). || بکار گرفتن کسی چون سپاهی در لشکر. (دزی ج 1 ص 98).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بعث . [ ب َ ] (ع مص ) فرستادن کسی را. (ناظم الاطباء). فرستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام ) (ترجمان علامه جرجانی ص ...
بعث . [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بیدار ماندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). از خواب بیدار شدن . (از اقرب الموارد).
بعث . [ ب َ ع ِ ] (ع ص ) شب زنده دار. تهجدگزار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).- رجل بَعث و بَعِث ؛ آنکه همواره هموم وی او را بیدا...
بعص . [ ب َ ] ۞ (ع مص ) لاغر شدن . || اضطراب کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از متن اللغة).
باث . (ع ص ) پراکنده و متفرق :ترکهم حاث باث (مکسورتین )؛ گذاشت ایشان را پراکنده ، و متفرق و در آن دو لغت دیگر هم آمده : ترکهم حوث بوث (مفت...
باس . (اِ) قدیم در مقابل حادث . (برهان ) (هفت قلزم ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). قدیم که باش نیز گویند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ دساتیر 234...
باس . (فرانسوی ، اِ) ۞ قسمتی از یک قطعه ٔ موسیقی که آهنگ آن در منتهای پستی و کوتاهی نواخته شود. || نام دیگری که سابقاً به ویلن سل ...
باس . (اِخ ) ۞ ژرژ. نام دریانورد انگلیسی که بوغاز معروف به «باس » را در تاسمانی بسال 1798 م . کشف کرد و این تنگه بنام او باقی ماند.
باس . ۞ (اِخ ) نام تنگه ای است در حدود تاسمانی (استرالیا)، که بوسیله ٔ ژرژباس در 1798 م . کشف شده وبهمین مناسبت بدین نام شهرت یافته ا...
باس . (اِخ ) در شمال خاوری منوجان [ جیرفت ] در راه ریگان که در سه منزلی بندر هرموز است دو شهر باس و جکین در همسایگی یکدیگر واقع بود و هر ...