گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بعص نویسه گردانی: BʽṢ بعص . [ ب َ ] ۞ (ع مص ) لاغر شدن . || اضطراب کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از متن اللغة). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی بأس بأس . [ ب َءْس ْ ] (ع اِ) بؤس . شدت . دلاوری در جنگ . (اقرب الموارد). بأساء قوت در حرب و دلیری . (منتهی الارب ). || عذاب . سختی . (از اقرب ... باس تر باس تر. [ت ِ ] ۞ (اِخ ) نام شهر و بندری مهم از آنتیل فرانسه و حاکم نشین ناحیه ٔ گودلوپ ۞ و در حدود ده هزار و پانصد تن جمعیت دارد. || ... حاص باص حاص باص . [ ص َ ص َ / ص ِ ص ِ ] (ع اِ مرکب ، از اتباع ) لغتی است در حیص و بیص . || وقع فی حیص و بیص ... وحاص ِ باص ؛ ای فی اختلاط لا محیص ... حاث باث حاث باث . [ ث ِ ث ِ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ). ترکهم حاث باث ؛ گذاشت ایشان را پراکنده و متفرق . حوث بوث . حوثاً بوثاً. رجوع به حوث و بوث ش... باس کدو باس کدو. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 2500گزی شمال سردشت و در پانصدگزی شمال راه ارابه رو بیور... باس کله باس کله . [ ک ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گواور بخش گیلان غرب شهرستان شاه آباد که در 75 هزارگزی خاور گیلان و 18هزارگزی خاور گواور واق... باس پوانت باس پوانت . (اِخ ) ۞ حاکم نشین آنتیل و بندری در ساحل اقیانوس اطلس و دارای 6120 تن جمعیت است . باس فره کانس باس فره کانس . [ ف ِ رِ ] (فرانسوی ، ص مرکب ) ۞ کم بسامد. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). اصطلاح علمی در الکتریسیته . موجهائیکه بس آمد آنها از 100... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود