اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بعل

نویسه گردانی: BʽL
بعل . [ ب َ ] (ع اِ) زمین بلند که بر آن دو سال یک بار باران بارد. (منتهی الارب ). ج ، بِعال و بُعول وبُعولَة (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنچه (زمینی که ) از آسمان آب خورد. جوهری گوید: بَعل و عِذی ۞ یکی است . اصمعی گوید: زراعتی که بیخ آن از آسمان آب خورد. (از اقرب الموارد). || هر خرمابن و درخت و زراعت که از بیخ آب خورد بی آنکه آنرا جویی باشد یا از باران آب خورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پاره ای که بر آبیاری گیرند. (منتهی الارب ). پاره و رشوه که بر آبیاری گیرند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خرمابن نر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بعل . [ ب َ ] (ع اِ) خدا. در آشوری ، بابلی «بَلو» عبری «بَعَل »، آرامی «بَعلا»، در لغات جنوب الجزیره و حبشه «بَعل ». (از تاریخ اللغات السامیه...
بعل . [ ب َ ] (اِخ ) نام بت قوم یونس علیه السلام . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ). || نام بتی در شام که قوم الیاس ...
بعل . [ ب َ ع َ ] (ع مص ) متحیر و ترسان و ستوه گشتن از چاره ٔ کار. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). سرگشته شدن . (تاج المصاد...
بعل . [ ب َ ] (ع اِ) خدا. در آشوری ، بابلی «بَلو» عبری «بَعَل »، آرامی «بَعلا»، در لغات جنوب الجزیره و حبشه «بَعل ». (از تاریخ اللغات السامیه . چ اسرا...
قریه ٔ بعل . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ ؟ ] (اِخ ) (شهر...) (صحیفه ٔ یوشع 15:6 و 18:14). همان قریه ٔ یعاریم است . (قاموس کتب مقدس ).
بعل الذبوب، بعل الذباب، بعل الذبول. خداوندگار مگسها. ملک الشیاطین. از خدایان سامی است که در اکرون از شهرهای پنجگانه ( غزه، اشکلون، اشداد، اکرون و ج...
بَعل‌الذُباب (به عبری: בַּעַל זְבוּב, Baʿal Zəvûv) یک عنوان معاصر خطاب به ابلیس، و بر اساس شیطان‌شناسی آیین مسیحیت یکی از شاهزادگان جهنم و فرمانده شیا...
بال . (اِ) از انسان و حیوانات چرنده از کتف بود تا سر ناخن دست و بعضی گفته اند از شانه تا آرنج که مرفق باشد. (برهان قاطع). به لهجه ٔ طبری ...
بال . (اِمص ) ریشه ٔ فعل از بالیدن . به معنی نمو کردن و بالیدن هم گفته اند و امر بدین معنی نیز هست . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای نا...
بال . (ترکی ، اِ) عسل . (برهان قاطع). در ترکی به معنی عسل و ماءالعسل است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).عسل . (اوبهی ) (فهرست مخزن الادوی...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.