اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بغا

نویسه گردانی: BḠA
بغا. [ ب َ ] (اِ) روسپی و زناکار و کودک رسوا. (ناظم الاطباء) :
وگر اجل به امیر اجل نیز رسد
چرا کنی تو بغا دست پیش او ببغل .

ناصرخسرو.


گرچنین است پس بود در خور
بند شاعر چو او بغا باشد.

مسعودسعد (دیوان چ 1 ص 109).


کنج دهان بغا نشیب کند آب
از صفت کیر او چو سازم گفتار.

سوزنی .


شاگرد کل جوهریند اینهمه در حرص
ز استاد قوی تر شده این خام بغایان .

سوزنی .


آن خر بغا که از شره منگیا گری
یک ... به دو مجاهر کردی گرو به منگ .

سوزنی .


زندان نه همی دزد و بغا را بند است
آنان را بند و دیگران را پند است .

سحابی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
راج بقا. [ ب َ ] (اِ مرکب )یا راح بقا، نوایی است از موسیقی . (ناظم الاطباء).
طال بقا. [ ل َ ب َ ] (از ع ، جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ، اِ مرکب ) جمله ٔ دعائی مأخوذ از جمله ٔ عربی «طال بقائه ». یعنی زندگانی او دراز باد یا جاودا...
بقا یافتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) به یافتن . افلاح . (زوزنی ) : گر خردمندبقا یافتی از سفله جهان همه عیبش هنرستی سوی دانا ببقاش . ناصرخسرو.فان...
تنازع بقا. [ ت َ زُ ع ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از اصول نظریه ٔ داروین و پیروان او، وجود تنازع بقا در دنیای موجودات زنده است و آ...
طال بقا زدن . [ ل َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) آفرین و درود گفتن . ثنا خواندن : چون عشق را مرحبا زدی حوادث را طال بقا باید زد. (سند بادنامه ص 1...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.