اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بقا

نویسه گردانی: BQA
بقا. [ ب َ ] (اِخ ) محمد بقا. از اولاد خواجه عبداﷲ انصاری است که بسال بیست و شش از جلوس اورنگ زیب درگذشته . او راست : تاریخ مرآت جهان نما که محمدرضا برادر وی مرتب کرده است . این دو بیت از اوست :
جا کنم در سایه ٔ آن سرو قد
که رسد از عالم بالا مدد.
قدت را سرو خوش بالاست گفتم
ببالایت که حرف راست گفتم .

(از صبح گلشن ).


و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۱ ثانیه
بغاء. [ ب ُ ] (ع مص ) جستن کسی را و اعانت کردن او را در طلب . (منتهی الارب ). طلبیدن کسی را. (از اقرب الموارد). بُغی ، بُغیَه ، بِغیَه . (منت...
بغاء. [ ب َغ ْ غا ] (ع ص ) ظاهراً حیوانی که حیوانات دیگر را فاسد کند (از لحاظ جنسی ). (از دزی ج 1 ص 102). و هذا الحیوان [ ای الضبع ] بغاء و ذلک ...
بغاء. [ ب ُ ] (ع ص ) جُسته .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طلب . (اقرب الموارد).
خام بغا. [ ب َ ] (ص مرکب ) فاحشه ٔ ناپخته و تازه کار و بی تجربه . || پسرک ملوط ناپخته . پسرک رسوا و بی تجربه : شاگرد کل جوهریند این همه در ح...
خانقاه طای بغا. [ ن َ / ن ِ هَِ ب ُ ] (اِخ ) این خانقاه در ابتداء منزلی بوده و امیر علاءالدین طای بغا در آن سکونت داشته است . چون امیرعلأال...
بستان موسی بن بغا. [ ب ُ ن ِ سَب ْ ن ِ ب ُ ] (اِخ ) محلی در اسفل واسط. رجوع به ابن اثیر ج 7 ص 134 شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.