اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بقل

نویسه گردانی: BQL
بقل . [ ب َ ] (ع اِ) تره و سبزه ٔ بهار که از تخم روید نه از بیخ . یکی آن بقلة. ج ، بقول . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تره . (صراح ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (نصاب ). تره . ج ، بقول . (مهذب الاسماء). تره که پخته نانخورش سازند. (غیاث اللغات ). تره و سبزه ای که از تخم روید نه از بیخ . جمع لفظ مذکور بقول و جمعالجمع بقولات است . (فرهنگ نظام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بقل . [ ب َ ] (ع مص ) ظاهر شدن .(از اقرب الموارد) (از متن اللغه ). || سبزو با نبات شدن زمین . (از اقرب الموارد). رویانیدن زمین گیاه را. (آنن...
قرن بقل . [ ق َ ن ِ ب َ ] (اِخ )قلعه ای است در یمن . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
بقل دشتی . [ ب َ ل ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بقله ٔ دشتی . بقل های دشتی یا همه ٔ بقل های بری عبارتند از شاهترج و طرحسقوق و یعضید و تفاف ...
بقل ریشی . [ ب َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به بقل دشتی شود.
بقل دمشقی . [ ب َ ل ِ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به بقل دشتی شود.
بغل /baql/ معنی استر؛ قاطر. فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////...
بغل . [ ب َ ] (ع اِ) در عربی استر را گویند که از جمله ٔ دواب مشهور است . (برهان ). بمعنی استر نر که بهندی آنرا خچر گویند. (آنندراج ). استر. (تر...
بغل . [ ب َ ] (اِخ ) نام یهودیی بود ضرابی ، و درهم بغلی که در کتب فقهی مرقوم است او زده بوده است و او را رأس البغلی میگفته اند. (برهان )...
بغل . [ ب َ ] (ع مص ) هجین و بدنژاد گردانیدن اولاد کسی را. (از ناظم الاطباء). هجین گردانیدن اولاد کسان را. (منتهی الارب ).
بغل . [ ب َ غ َ] (اِ) زیر مفصل شانه و بازوی انسان و حیوان : در مرض طاعون گاهی در بغل مریض غده بیرون می آید. (فرهنگ نظام ). بتازی بغل را ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.