اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بقیة

نویسه گردانی: BQY
بقیة. [ ب َ قی ی َ ] (ع اِ) مانده ، یقال : بقی من الشی ٔ بقیة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مانده . (آنندراج ). بازمانده . ج ، بقایا. (مهذب الاسماء). بقیه ٔ چیزی از جنس آن است چنانکه گفته نمیشود: ان زیداً بقیة اخیه . (از اقرب الموارد).
- بقیةالسیف ؛ لشکری که بعد از هزیمت باقی مانده باشد. مجازاً در باقی مانده ٔ هر چیز استعمال میشود. (فرهنگ نظام ). بقیةالسیوف ، لشکری که بعد هزیمت باقی ماند. (از آنندراج ).
- بقیةالعمر ؛ باقی مانده ٔ حیات : و بدست این مطرب توبه کردم که بقیةالعمر گرد سماع نگردم . (گلستان ). و رجوع به بقیة شود.
|| زیست و زندگانی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || رعایت و رحمت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اصلاح میان قومی . || فهم و درایت ، یقال : اولوا بقیة ینهون عن الفساد. || بقیةاﷲ خیراً؛ ای طاعة اﷲ و انتظار ثوابه او الحالة الباقیة لکم من الخیر اوما ابقی لکم من الحلال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || مثل است بر جودت و فضل ، یقال : فلان بقیة القوم ؛ یعنی : از برگزیدگان و بهترین ایشان است . و منه قولهم : فی الزوایا خبایا و فی الرجال بقایا. (از اقرب الموارد). و رجوع به بقیت و بقیه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
بغیة. [ ب ِ / ب ُ غی ی َ ] (ع مص ) رجوع به بَغی شود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
بغیة. [ ب ِ / ب ُغ ْ ی َ ] (ع اِ) حاجت و مطلوب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). حاجت . (محمودبن عمر) : و به بغیة و مطلوب و مقصود ...
بغیة. [ ب َ غی ی َ ] (ع اِ) مطلوب و حاجت . (منتهی الارب ). || گمشده ای که آنرا جویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || طلایه . (منتهی الا...
بغیة. [ ب ُغ ْ /ب ِغ ْ ی َ ] (ع مص ) بَغْی . بُغَی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مصادر مذکور شود.
بقیه . [ ب َ قی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، مانده و باقی چیزی : امیدوارم که بقیه ٔ عمر را در خدمت به ملت صرف کنم . (فرهنگ نظام ...
بقیّة الله نزد شیعه از القاب مهدی (حجت بن الحسن)، امام دوازدهم شیعیان دوازده‌امامی و به‌معنی باقی‌گذاشتهٔ خدا است. این اصطلاح در قرآن، نیز مورد استفاد...
ابن بغیه . [ اِ ن ُ ب َ غی ی َ ] (ع ص مرکب ) حَذِر. زیرک .
ابن بقیه . [ اِ ن ُ ب َ قی ی َ ] (اِخ ) نصیرالدوله ابوطاهر محمدبن بقیه . وفات 367 هَ .ق . وزیر عزالدوله بختیار. بفضل و کرم معروف و در عهد پدر...
ابن بقیه . [ اِ ن ُ ب َ قی ی َ ] (اِخ ) ابوطالب احمدبن بکربن بقیه ٔ عبدی نحوی . شارح کتاب ایضاح ابوعلی فارسی . او در نحو شاگرد ابوسعد سیرافی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.