بک ء
نویسه گردانی:
BK ʼ
بک ء. [ ب َ ک ْءْ] (ع اِ) گیاهی است مانند جرجیر (نخود). (از اقرب الموارد). و رجوع به بکا و بکاء شود. و فی الحدیث : نحن معاشر الانبیاء فینا بکاء؛ ای : قلة الکلام الا فیما یحتاج الیه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء ذیل بکاء).
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
بک ء. [ ب َ ک ْءْ ] (ع مص ) بُک ْء کم شیر شدن ماده شتر. (ناظم الاطباء). کم شیر شدن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بکوء، بکاءة، بک ء. (منتهی ا...
بک لک . [ ب ُ ل ُ ] (اِ مرکب ) رجوع به بک و لک شود.
بک . [ ب َ ] (اِ) پک . وک . وزغ را گویند و آنرا بعربی ضفدع خوانند. (برهان ). در پهلوی وک ۞ «روایات 77-78»، سانسکریت بهک ۞ (قورباغه ) «ویلی...
بک . [ ب َ ] (ترکی ، اِ) مخفف بیک است بمعنی بزرگ ، نظیر بیک و بیوک که بمعنی بزرگ باشد و در آخر اسماء ترکی درآید بجهت تعظیم و تکریم وردیف ...
بک . [ ب َ ] (انگلیسی ، اِ) پشت ۞ . دوتن [ بک راست ، بک چپ ] از یازده تن بازیکنان فوتبال که در خط دفاع قرار دارند وظیفه ٔ آنان حفظ دروازه ...
بک . [ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است در ماوراءالنهر. (برهان ) (ناظم الاطباء).
بک . [ ب َ ] (اِ) انگشت و زغال . (ناظم الاطباء). زگال .
بک . [ ب ُ ] (اِ) رخساره و روی را گویند. (برهان ). رخساره و رو. (ناظم الاطباء). رخسار. (رشیدی ). رخساره . (از جهانگیری ). رخسار و چهره . (آنندراج )...
جل بک . [ ج ُ ب َ ] (اِ مرکب ) جلبک . چیزی باشد سبز مانند ابریشم که در روی آبها بهم میرسد. و بعربی طحلب خوانند. (برهان ). خزه . خمزه . جل وزغ ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.