اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بلال

نویسه گردانی: BLAL
بلال . [ ب ِ ] (ع اِ) آب . (منتهی الارب ). ماء. (اقرب الموارد). بَلال یا بُلال . رجوع به بَلال شود. || تری و نمناکی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) :
بفرش وجامه توانگر شدم همی پس از آنک
بحبس جامه ٔ من شال بود و فرش بلال
نگاه کن که چگونه زید کسی در حبس
که فرش و جامه ٔ او از بلال باشد و شال .

مسعودسعد.


|| هرچه که حلق را تر گرداند از آب وشیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شیر. (دهار) (منتهی الارب ). و از آنست : انضحوا الرحم ببلالها؛ أی صلوها بصلتها و ندوها. (منتهی الارب ). || ج ِ بُلّة. (منتهی الارب ). || ج ِ بلة و آن نادر است . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). رجوع به بلة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
جلال الحق. {ج اُ حَ} (ا.، ص. مرکب عربی) بلال فروشی //////////////////////////////////////////////////////////////////////////// وَفاداری و حق گوری نه ...
ابن بلال . [ اِ ن ُ ب َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن بلال بن معاویةبن احمد المهلبی . از فقهاء شیعه . او راست : کتاب الرشد و البیان . (ابن الندیم ).
بُلال . [ ب ُ ] (ع اِ) آب . (منتهی الارب ). ماء. (اقرب الموارد). بَلال . بِلال . رجوع به بَلال شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.