بلند گردیدن . [ ب ُ ل َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بلند شدن . بلند گشتن . افراخته شدن . مرتفع شدن . برآمدن . بالا گرفتن . اِستهداف . اِسرنداء. اِنتباک . تَخبّق . تَعرید. تَیه .جَحر. دَمخ . سَموّ. سِنی ̍. شبوة. شَزْو. طُموّ. عُروج . عُرود. قَزح . کَبْو یا کُبُوّ. لَیْه . مَعرَج . نَباء. هُوَّة: اِکتار؛ بلندکوهان گردیدن شتر ماده . اِمتطاح ؛ بلند و بسیار گردیدن آب رود. کتف ؛ بلندگردیدن فروع شانه ٔ اسب در رفتن . (از منتهی الارب ).
موج با یک شکن از خاک نگردید بلند
بحر عجزیم که در آبله طوفان کردیم .
بیدل (از آنندراج ).
|| دراز شدن . طولانی شدن . استطالة. تَطاول : استقناع ؛ بلند گردیدن پستان گوسپند. خَب ّ؛ بلند و دراز گردیدن گیاه . قَعا؛ بلند گردیدن سر بینی و برچسبیدن بر استخوان قصبه . (از منتهی الارب ). || برانگیخته شدن چون غبار: قُتوم ، کَبْو یا کُبُوّ؛ بلند گردیدن غبار. (منتهی الارب ).و رجوع به بلند و بلند گشتن و بلند شدن شود.