بلی
نویسه گردانی:
BLY
بلی . [ ب ِ لا ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن جرجانی ). بَلاء. و رجوع به بلاء شود. || پیر گشتن . (منتهی الارب ). || «بلیة» گردانیده شدن ناقه . (ناظم الاطباء). رجوع به بلیة شود. || (اِ) کهنگی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خان بلی . [ ](اِخ ) نام ناحیتی است از آنسوی رودیان به گیلان . (حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ضمیمه ٔ گاهنامه ).
سایل بلی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام دهی است که تا مناره گاه هفت فرسنگ فاصله دارد. رجوع به نزهةالقلوب ص 177 شود.
قالوا بلی . [ ب َ لا ] (ع جمله ٔ فعلیه ) گفتند آری . و این اشاره است به آیه ٔ «و اذ اخذربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسه...
معصوم بلی . [ م َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مکاوند در بخش هفت گل شهرستان اهواز است و 250 تن سکنه دارد که از طایفه بختیاری هستند. (از فرهن...