اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بن

نویسه گردانی: BN
بن . [ ب َ ] (اِ) خرمن و باغ و زراعت را گویند، چه باغبان و نگاهبان زراعت و محافظ خرمن را بنوان هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ). باغ و زراعت . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ). باغ و زراعت و خرمن . باغبان : دشتبان را بنون گویند. (فرهنگ شعوری ). || میوه ایست ریز و مغزی هم دارد و مردم آن را میخورند و آن را دن خوانند و بترکی چقلاقوچ و بعربی حبةالخضرا گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری )(از مجمع الفرس ) (از انجمن آرای ناصری ). الحال بقهوه مشهورست . (از آنندراج ). || پسته ٔ وحشی ودو گونه از آن در ایران یافت شود. و بعلت کمال شباهت آن دو با هم نامهای محلی هر دو یکی است . (از جنگل شناسی ج 1 ص 225). ون . حبةالخضراء و نیزه . بطم . ضرو و صمغ آن را صمغالبطم و علک الانباط گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). درختی است و دانه ٔ آن را نیز بن گویند. و بن مسخن و مدر و باهی و نافع سعال و لقوه و کلیه و ضماد برگش در رویانیدن مو مجرب است . (منتهی الارب ). فستق بری . ونه . ونه تق . نیک . داربن . اقوزون . کزوان . کزدون . کسون . کیزون . چاتلانقوش . چتلایقوش . سقز. گوان . گوانه . خین جوک . بوی کلک . بوکلک . مشغلةالبطالین . ضرامه . چتلانغوش . خنجک بنه . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
استاد که از اطلس نان سفره ٔ خوان دوخت
مغزیش ز حلوای بن و پسته بزه بست .

بسحاق اطعمه .


دردم نمی شود ز بن و ماش و سرکه به
باشد که از مزعفر و قتوش دوا کنند.

بسحاق اطعمه .


و رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 88 ودزی ج 1 ص 116 شود. || (ع اِ) لغتی است دربل . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). در لسان در ماده ٔ «ب ل » بنقل از فراء آمده : «بل » بمعنی استدراک است ، تقول : بل واﷲ لاتیک و بن واﷲ. یجعلون اللام فیها نوناً. (از نشوءاللغة ص 52).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
ابراهیم بن ذکوان .[ اِ م ِ ن ِ ذَک ْ ] (اِخ ) حرّانی . از موالی جعفربن منصور عباسی . چندی وزیر هادی بن مهدی خلیفه بوده است .
بئر حسین بن سلامه . [ ب ِءْ رِ ح ُ س َ ن ِ ن ِ س َ م َ ] (اِخ ) نام چاهی در راه مکه . ناصرخسرو گوید: هفت فرسنگ از مکه برفتم ، مرغزاری بود،از آ...
بستان موسی بن بغا. [ ب ُ ن ِ سَب ْ ن ِ ب ُ ] (اِخ ) محلی در اسفل واسط. رجوع به ابن اثیر ج 7 ص 134 شود.
رباح بن قصیر لخمی . [ رِ ح ِ ن ِ ق َ رِل َ ] (اِخ ) ۞ از مردم شام بود. درک خدمت حضرت رسول نکرد ولی در عهد ابوبکر اسلام آورد. (از قاموس الا...
ابراهیم بن مهزیار. [ اِ م ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) عالمی معروف از شیعه و اصلاً ایرانی از مردم اهواز بوده و به قرن سوم هجری میزیسته است .
ابوالحسن بن خیران . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ن ِ خ َ ] (اِخ ) فقیه شافعی . از کتب اوست : کتاب اللطیف . کتاب المقدمات . (ابن الندیم ).
ابراهیم بن العربی . [ اِ م ِ نِل ْ ع َ رَ ] (اِخ ) در زمان بنی امیه والی یمامه بوده و نسل او مدتها در دیار مذکور حکومت کردند و به آل ابراهیم ...
ابراهیم بن المحسن . [ اِ م ِ نِل ْ ؟ ] (اِخ ) نام یکی از خوشنویسان معروف در خطعربی ، و او شاگرد اسحاق بن حماد است . (ابن الندیم ).
ابان بن عبدالحمید. [ اَ ن ِ ن ِ ع َ دِل ْ ح َ ] (اِخ ) ابن لاحق بن عفیر الرقاشی . از شعرای عرب و مداح آل برمک بوده . شاعری بسیارشعر و بیشتر اش...
ابراهیم بن سلیمان . [ اِ م ِ ن ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم قطیفی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.