بند بستن . [ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) توقع و طمع داشتن . (غیاث ) (ناظم الاطباء). طمع بستن و توقع کردن . (آنندراج ). توقعداشتن . طمع داشتن . (فرهنگ فارسی معین )
: ز خود نیست این چاشنی نیشکر را
در آن لب همانا که بسته ست بندی .
مخلص کاشی (از آنندراج ).
خوبان فریب چاک گریبان نمیخورند
تا چند بر قبای بتان بند بستن است .
سالک قزوینی (ازآنندراج ).
|| پیوند کردن موی شیشه و چینی و امثال آن ، و به این معنی بند کردن و بند زدن هم آمده است . (آنندراج )
: صید دلها روش طبعملایم باشد
شیشه ٔ آینه را موم بر اعضا بند است .
محمد رفیع (از آنندراج ).
|| بستن بند تسبیح و امثال آن به تار ابریشم و گلابتون . || گرفتن چیزی به ابرام از کسی . (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). || مقابل بند گشادن و بمکر و فریب چیزی از کسی گرفتن یا بقرض یا وام . (آنندراج ). بقرض افتادن . به وام گرفتن . بمکر و فریب چیزی از کسی گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ). || طناب کشیدن برای آویختن جامه . بستن طناب یا مانند آن از دو سوی بدیواری یا درختی و امثال آن در هوا برای گستردن جامه ٔ تر و جز آن بر آن تا خشک شود. (یادداشت بخط مؤلف ). || سد بستن . (ناظم الاطباء). سد ساختن برای بالا آمدن آب . (یادداشت بخط مؤلف ).