اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بند زبان نداشتن

نویسه گردانی: BND ZBAN NDʼŠTN
بند زبان نداشتن . [ ب َ دِ زَ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) تاب و مقاومت و خویشتن داری نداشتن :
گر خود رقیب شمعست اسرار از او بپوشان
کان شمع سربریده بند زبان ندارد.

حافظ.


می گفت دوش سوسن در گلستان به بلبل
عاشق نباشد آن کو بند زبان ندارد.

کاتبی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.