اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بو خوردن

نویسه گردانی: BW ḴWRDN
بو خوردن . [ خُر / خُوَرْ دَ ] (مص مرکب ) کسب کردن . بو کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رسیدن بویی به چیزی .
- بو خوردن زخم ؛ رسیدن بوی ناموافق بزخم و بدتر شدن آن : دیروز پیاز سرخ میکردند، زخم بچه بو خورده . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.