بوسه چین . [ س َ
/ س ِ ](نف مرکب ) برگزیننده ٔ بوسه . (ناظم الاطباء). برگزیننده ٔ بوسه . بوسه گیر. (فرهنگ فارسی معین )
: دلهای خون آلود بین بر خاک راهت بوسه چین
من خاک آن را هم همین بوسی تمنا داشته .
خاقانی .
از هم عنانیش نفس برق سوخته است
پایی که بوسه چین ز رکابش شوم کجاست .
صائب (از آنندراج ).