بوص
نویسه گردانی:
BWṢ
بوص . [ ب َ ] (ع مص ) پیش گرفتن و تقدم نمودن . || بشتافتن . || گریختن . || پوشیده شدن . || ستهیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مانده گردیدن . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) سیر سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماندگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به این معنی به ضم هم آمده . (منتهی الارب ). || عجیزة... و منه قوله : عریضة بوص ؛ اذا ادبرت . (اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود. || بعد. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
بوص .(ع اِ) رنگ . یقال : تغیر بوصُه ُ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رنگ و لون . (ناظم الاطباء). || سرین و نرمی گوشت آن . (منت...
بوث . [ ب َ ] (ع مص ) بحث کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کاویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطب...
بوس . (اِ) مخفف بوسه است و بعربی قبله گویند. (برهان ). معروف است و اصل آن بوسیدن است . (از انجمن آرا). اعراب ، ضم آنرا ۞ فتح کرده ، بوس...
بوس . [ ب َ ] (ع مص ) بوسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آمیختن . || درشت گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بؤس . [ ب ُءْس ْ ] (ع اِ) سختی و بلا. یقال : یوم بؤس و یوم نعم . ج ، ابؤس . (منتهی الارب ). سختی . (برهان ) (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ...
پای بوس . (نف مرکب ، اِ مرکب ) پابوس . زیارت .
چشم بوس . [ چ َ / چ ِ ] (اِمص مرکب ) تهنیت از روی محبت و دوستی ، مانند دست بوس . (ناظم الاطباء).
حوث بوث . [ ح َ ث َ ب َ ث َ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) حَیث َبَیث َ. حَیث ِبَیث ِ. حاث ِباث ِ. حَوثاًبَوثاً. پریشان و متفرق . گویند: ترکهم حوث الخ ...
قدم بوس . [ ق َ دَ ] (اِمص مرکب ) پای بوس . (آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.