اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بو گرفتن

نویسه گردانی: BW GRFTN
بو گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بو یافتن چیزی . کسب بو کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم
به تنهایی چو عنقا خو گرفتم .

نظامی .


|| گندیدن .بدبو شدن . (فرهنگ فارسی معین ). متعفن شدن . بدبو و عفن شدن . || برشته شدن . قیاس کنید با بو دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.