بوی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رایحه داشتن و بیشتر در رایحه های بد و نتن استعمال میشود. (ناظم الاطباء). از خود بوی متصاعد کردن
: تا صبر را نباشد شیرینی شکر
تا بید بوی ندهد بر سان داربوی .
رودکی .
نباشد در او زخم دل بی سرشک
که سودای نقدش دهد بوی مشک .
میرزا وحید (از آنندراج ).
|| برشته کردن تخمه و پسته و بادام و مانند آنها. (ناظم الاطباء).