بوی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دارای بوی بودن . بوی متصاعد کردن
: باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا
غالیه ای بسای از آن طره ٔ مشکبوی او.
سعدی .
فصل نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو می پیمایی .
سعدی .
-
بوی داشتن زخم ؛ناسور شدن زخم از رسیدن بوی مشک و گل . (آنندراج ).