اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بوی داشتن

نویسه گردانی: BWY DʼŠTN
بوی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دارای بوی بودن . بوی متصاعد کردن :
باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا
غالیه ای بسای از آن طره ٔ مشکبوی او.

سعدی .


فصل نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو می پیمایی .

سعدی .


- بوی داشتن زخم ؛ناسور شدن زخم از رسیدن بوی مشک و گل . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.