بهاء. [ ب َ ] (ع مص ) (از «ب هَ ء») انس گرفتن . || نفهمیدن : ما بهأت ُ له ُ؛ نفهمیدم آنرا. || خالی ساختن خانه را از متاع و معطل ساختن . بهأ البیت ؛ خالی ساخت خانه را از متاع و معطل ساخت . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) ناقة بهاء
۞ ؛ آنکه دوشنده را رام باشد. (منتهی الارب ). ناقه که دوشنده را رام باشد.(آنندراج ). ماده شتری که دوشنده را رام باشد. (ناظم الاطباء). اشتر رام به نزدیک دوختن . (مهذب الاسماء).