اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بهادر

نویسه گردانی: BHADR
بهادر. [ ب َ دُ ] (ص ) ۞ شجاع و دلیر بکمال . (برهان ). شجاع و دلیر. (آنندراج ). شجاع و دلیر بکمال و آزموده در جنگ و متهور. (ناظم الاطباء). سخت دلاور. (شرفنامه ٔ منیری ). دلیر. دلاور. || قوی و پهلوان . زورمند. || سرباز. || سوار. ج ، بهادران . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سبتای بهادر. [ س ُ ب ُ ب َ دُ] (اِخ ) ۞ از اعیان امراء چنگیزخان که بایمه نوین بتعاقب سلطان محمد خوارزمشاه مأمور شدند. رجوع به تاریخ مغول...
یسوکای بهادر. [ ی َ ب َ دُ ] (اِخ ) نام پدر چنگیزخان مغول که رئیس و خان قبیله ٔ قیات از قبایل مغول بوده است . (از تاریخ مغول ص 15). و رجوع...
پیرمحمد بهادر. [ م ُ ح َم ْ م َ ب َ دُ ] (اِخ ) رجوع به پیرمحمدبن ... تیمور شود. (تاریخ گزیده ص 752).
دانشمند بهادر. [ ن ِ م َ ب َ دُ ] (اِخ ) (امیر...) از سرداران غازان خان و اولجایتو سلطان است . وی فتح هرات کرد و ملک فخرالدین صاحب هرات را ب...
پلنگ پوش بهادر. [ پ َ ل َ ب َ دُ ] (اِخ ) نام یکی از سران سپاه سلطان حسین میرزا بایقرا (حبیب السیر چ طهران جزو 3 از ج 3 ص 260) که با وی د...
طغای توقا بهادر. [ طُ ب َ دُ ] (اِخ ) ۞ یکی از امرای عصر تیموری است . (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 128).
خدای بیردی بهادر. [ خ ُ ب َ دُ ] (اِخ ) نام ایلچی بوده است که از طرف گسکن قراسلطان - که حاکم بلخ و توابع بود و بخان چهره شهرت داشت و عبد...
سلطان ابوسعید (از ۷۱۶ تا ۷۳۶ ه‍. ق.) از ایلخانان مغول و پسر الجایتو بود که در سن دوازده سالگی به ایلخانی ایران رسید. در بخشی از دوران ایلخانی او امیرچ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.