اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بهم زدن

نویسه گردانی: BHM ZDN
بهم زدن . [ ب ِ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) مخلوط کردن و زیر و رو کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مخلوط کردن و بی ترتیب کردن و آشفته کردن . (ناظم الاطباء): چای را بهم زدن . || خراب و پریشان کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خراب کردن . بی ترتیب کردن . آشفته ساختن . (فرهنگ فارسی معین ) :
گر باد فتنه هر دو جهان رابهم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست .

حافظ.


حل رموز عشق در اوراق محنت است
بیهوده چند دفتر راحت بهم زنیم .

طالب آملی (از آنندراج ).


- دل بهم زدن ؛ غثیان و تهوع باشد :
هر دخل که بی جاست بهم زد دل ما را
همچون مگس افتاد در آش سخن ما.

نعمت خان عالی (از آنندراج ).


|| مالی یا اموالی بهم زدن ؛ دم و دستگاه بهم زدن . قدرتی بهم زدن . بحاصل کردن .(یادداشت بخط مؤلف ).
|| باطل کردن . || منحل کردن (جمعیت حزب و غیره ). || قهر کردن با کسی . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دل بهم زدن . [ دِ ب ِ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه متعدی دل به هم خوردن . حال تهوع در کسی ایجاد کردن . موجب دل آشوبی شدن . || ...
کشور بهم زدن . [ ک ِش ْ وَ ب ِ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشوری را زیر و زبر کردن . (آنندراج ) : ز چشم شوخ تو شد ملک صبر زیر و زبربه یک نگاه کسی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.