اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بهمن

نویسه گردانی: BHMN
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در جرجان که چون آب از آنجا بردارند و بر کرمی که در توابع آنجاست پای نهند تمام آن آبی که برداشته اند شور و تلخ شود اگرچه یک کس پا نهاده و صد کس آب برداشته باشند.(برهان ) (از ناظم الاطباء). این نام در معجم البلدان و مجمل التواریخ و حدودالعالم نیست و در قابوسنامه صص 28 - 29 آمده : روزی از ولایت ما سخن می پرسید (امیر باالسوار) و عجایب های هر ناحیت می برفت ، می گفتم بروستای گرگان دیهی است در کوهپایه و چشمه ای است از دیه دور، و زنان که آب آرند جمع شوند، هرکس با سبوی و از آن چشمه آب برگیرند و سبوی بر سر نهند و بازگردند، یکی از ایشان بی سبوی همی آید و بر راه اندر همی نگرد و کرمی است سبز اندر زمین های آن دیه ، هرکجا از آن کرم می یافت از راه بیک سو می افکند، تا آن زنان پای بر کرم ننهند که اگر یکی از ایشان پای بر آن کرم نهد و کرم بمیرد آن آب که در سبوی بر سر دارند در حال گنده شود، چنانکه بباید ریختن و بازگشتن و سبوی شستن و دیگر باره آب برداشتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بهمن آباد. [ ب َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان زهان است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 153 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ...
بهمن پیچ . [ ب َ م َ ن ِ ] (اِ مرکب ) ۞ کشت بر کشت . پیچک . (یادداشت بخط مؤلف ).
قلعه بهمن . [ ق َ ع َ ب َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرچمبوبخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 35هزارگزی شمال باختری داران و 10هزارگزی ر...
نام کتابی که بعدها شاعری به نام ایرانشاه بن ابی الخیر آن را به نظم پارسی درآورد.
بهمن میرزا. [ ب َ م َ ] (اِخ ) پسر عباس میرزا ولی عهد. پسر فتحعلیشاه قاجار که از فضلای شاهزادگان قاجار و مربی علم و ادب و صاحب کتابخانه ٔ معرو...
بهمن بیگلو. [ ب َ م َ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف قشقایی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 85).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بهمن مقصودلو منتقد، نویسنده، پژوهشگر سینمائی، تهیه کننده و فیلم ساز بیش از 40 سال است که در عرصه سینمای جهانی فعالیت دارد. ایشان به عنوان ژوری، سخنر...
بهمن جادویه . [ ب َ م َ ن ِ ی َ ] (اِخ ) رجوع به فرو الحاجب و ذوالحاجبین و رجوع به مجمل التواریخ ص 97، 269، 275 و 276 شود.
زند بهمن یشت . [ زَ دِ ب َ م َ ی َ ] (اِخ ) یکی از کتب پهلوی است که مأخذ آن بسیار قدیم است و قدمت آن را تا به عهد انوشیروان یا اندکی پس ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.