گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه واژه معنی بی ضبط بی ضبط.[ ض َ ] (ص مرکب ) بی ترتیب . بی نظام . (ناظم الاطباء).- بی ضبط و ربط ؛ بدون نظم و ترتیب و اسلوب .|| بی قید. لاابالی . || رند. (ناظم ... بی صفا بی صفا. [ ص َ ] (ص مرکب ) مقابل مفرح و باصفا. بی طراوت . || بی اخلاص . مقابل پاکدل . رجوع به بی صفا (در ترکیبات صفا) شود. بی صفت بی صفت . [ ص ِ ف َ ](ص مرکب ) در تداول عامه ، بی وفا. ناسپاس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیبات صفت شود. || آنکه فاقد صفات نیک است . (فره... بی صلت بی صلت . [ ص ِ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + صلت = صلة) بی صله . بدون جایزه . بی پاداش : بی صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند. (تاریخ بیهق... بی طبع بی طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طبع) فاقد نیرو و استعداد. بی قریحه : عجب از طبع هوسناک منت می آیدمن خود از مردم بی طبع عجب میمانم . سعدی .... بی طرف بی طرف . [ طَ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طرف ) آنکه بی طرفی بخود گرفته است . (یادداشت مؤلف ). آنکه جانبداری نکند. کسی که تعصب ندارد. || (ا... بی طعم بی طعم . [ طَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طعم ) بی مزه و بی لذت . (ناظم الاطباء). تفه . بی مزه . شیت . ویر. مسیخ . (یادداشت مؤلف ) : نرم و تر گردد و ... بی طلب بی طلب . [ طَ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طلب ) بدون خواهش .بی اذن . بی اجازت . (ناظم الاطباء). رجوع به طلب شود. بی طمع بی طمع. [ طَ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طمع) بی آز و حرص . (آنندراج ). بدون توقع : عالم عامل بی طمع باورع . (سندبادنامه ص 64).نشاید حکم کردن ب... بی طور بی طور. [ طَ / طُو ] (ص مرکب ) (از: بی + طور) بدوضع. بی روش . بدسلوک . (ناظم الاطباء). رجوع به طور شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۹۸ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود