گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه واژه معنی راجی بی بی راجی بی بی . (اِخ ) نام مادر سلطان محمود از فرمانروایان ناحیه ٔ جونپور هند، وی بعد از مرگ پسرش سلطان محمود بهیکن خان را بر تخت نشانید. واو ... بیابی مال بی عد این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ده نوحاجی بی بی ده نوحاجی بی بی . [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت . واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری سبزواران . دارای ... حمام نرفتن بی بی از بی چادریست این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بی بی بی بی . (اِ) زن نیکو و خاتون خانه را گویند.(برهان ). اشکاسمی «بی بی » ۞ ، طبری «بی بی » ۞ ... اصلاً از ترکی شرقی است . (حاشیه ٔ برهان چ مع... بی آبی بی آبی . (حامص مرکب ) خشکی و خشکسالی : در ولایت نسف بی آبی شد همه ٔ زراعات خراب شد. (انیس الطالبین بخاری ). || بی رونقی و بی طراوتی . (آ... بی تابی بی تابی . (حامص مرکب ) بی صبری و ناشکیبایی و ناتوانی و درماندگی . (ناظم الاطباء). بی قراری . بی طاقتی . (فرهنگ فارسی معین ). بی سببی بی سببی . [ س َ ب َ بی ] (حامص مرکب ) بیعلتی . بی دلیلی . بی برهانی : سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شدکه کام بخشی او را بهانه بی سببی اس... بی شبیه بی شبیه . [ ش َ ] (ص مرکب ) (از: بی «فارسی » +شبیه «عربی ») بی همتا. بی نظیر. بی مانند : میر ابوالفضل کز فتوت و فضل در جهان بی شبیه و بی همتاست... بی عیبی بی عیبی . [ ع َ /ع ِ ] (حامص مرکب ) سلامت . (یادداشت مؤلف ). بی نقصی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۹۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود