اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی

نویسه گردانی: BY
بی . [ ب َی ی ] (ع ص ) (از «ب ی ی ») مرد ناکس و فرومایه و ابن بَی ّ مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
بی ضبط.[ ض َ ] (ص مرکب ) بی ترتیب . بی نظام . (ناظم الاطباء).- بی ضبط و ربط ؛ بدون نظم و ترتیب و اسلوب .|| بی قید. لاابالی . || رند. (ناظم ...
بی صفا. [ ص َ ] (ص مرکب ) مقابل مفرح و باصفا. بی طراوت . || بی اخلاص . مقابل پاکدل . رجوع به بی صفا (در ترکیبات صفا) شود.
بی صفت . [ ص ِ ف َ ](ص مرکب ) در تداول عامه ، بی وفا. ناسپاس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیبات صفت شود. || آنکه فاقد صفات نیک است . (فره...
بی صلت . [ ص ِ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + صلت = صلة) بی صله . بدون جایزه . بی پاداش : بی صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند. (تاریخ بیهق...
بی طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طبع) فاقد نیرو و استعداد. بی قریحه : عجب از طبع هوسناک منت می آیدمن خود از مردم بی طبع عجب میمانم . سعدی ....
بی طرف . [ طَ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طرف ) آنکه بی طرفی بخود گرفته است . (یادداشت مؤلف ). آنکه جانبداری نکند. کسی که تعصب ندارد. || (ا...
بی طعم . [ طَ ] (ص مرکب ) (از: بی + طعم ) بی مزه و بی لذت . (ناظم الاطباء). تفه . بی مزه . شیت . ویر. مسیخ . (یادداشت مؤلف ) : نرم و تر گردد و ...
بی طلب . [ طَ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طلب ) بدون خواهش .بی اذن . بی اجازت . (ناظم الاطباء). رجوع به طلب شود.
بی طمع. [ طَ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طمع) بی آز و حرص . (آنندراج ). بدون توقع : عالم عامل بی طمع باورع . (سندبادنامه ص 64).نشاید حکم کردن ب...
بی طور. [ طَ / طُو ] (ص مرکب ) (از: بی + طور) بدوضع. بی روش . بدسلوک . (ناظم الاطباء). رجوع به طور شود.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۹۸ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.