بیان کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن و واضح کردن . تقریر نمودن . (ناظم الاطباء). بازنمودن . پدید کردن . روشن کردن تعبیر. توضیح
: بیان کن که از چیست ترکیب عالم
جوابم ده از خشک این شعر و از تر.
ناصرخسرو.
بیان کن حال و جایش را اگر دانی مرا ورنه
مپوی اندر ره حکمت ز تقلید ای پسر عمیا.
ناصرخسرو.