بیت معمور. [ ب َ
/ ب ِ ت ِ م َ ] (اِخ ) بیت المعمور
: ای در زمین ملت معمار کشور دین
بادی چو بیت معمور اندر فلک معمر.
خاقانی .
سزد گر عیسی اندر بیت معمور
کند تسبیح از این ابیات غرا.
خاقانی .
رسیده جبرئیل از بیت معمور
براقی برق سیر آورده از نور.
نظامی .
خرابه ای است که خوشتر ز بیت معمور است
تنی که از طپش دل خراب میسازند.
صائب (از آنندراج ).
همین ماییم و یکدل اندر آن دل زخم ناسوری
نباشد چون دل ویرانه ٔ ما بیت معموری .
مسیح کاشی (از آنندراج ).
و رجوع به بیت المعمور شود.