اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی جان شدن

نویسه گردانی: BY JAN ŠDN
بی جان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی حیات شدن . بی روان گردیدن :
بسا دشمنا کز تو بی جان شده
بسا بوم و بر کز تو ویران شده .

فردوسی .


وگر آز ورزیم و پیچان شویم
پدید آید آنگه که بی جان شویم .

فردوسی .


اگرچه رشته از تاب گهر بی جان و لاغر شد
کشیداز مغز گوهر انتقام آهسته آهسته .

صائب .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.