بی چشم و رو. [ چ َ
/ چ ِ م ُ ] (ص مرکب ) سخت بی حیا. کسی که هر چیز را روشن و آشکار با بی ادبی تواند گفت . بی شرم . رک گو. (ازیادداشت بخط مؤلف ). بی حیا. (آنندراج )
: بی چشم و روتری ز تو ای باغبان کجاست
گل چیده ای و شرم ز بلبل نکرده ای .
محسن تأثیر (از آنندراج ).
|| نمک ناشناس . ناسپاس . (یادداشت بخط مؤلف ).