اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی چیز

نویسه گردانی: BY CYZ
بی چیز. (ص مرکب ) فقیر. مسکین . گدا. درویش . مفلس :
اگر نیستت چیز لختی بورز
که بی چیز کس را ندارند ارز.

فردوسی .


در این شهر بی چیز خرم نهاد
یکی مرد بد نام او هفتواد.

فردوسی .


ترک عمل بگفتم و ایمن شدم ز عزلت
بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بی همه چیز. [ هََ م َ / م ِ ](ص مرکب ) (از: بی + همه + چیز) (در تداول عامه ) بی همه چی . که هیچ چیز ندارد از سجایا و محاسن اخلاقی . که فاقد سج...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.