اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی حد

نویسه گردانی: BY ḤD
بی حد. [ ح َ / ح َدد ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی نهایت . بی پایان . (آنندراج ). بی نهایت و بی کران . بی پایان . غیرمحدود. غیرمتناهی . || بی اندازه . (ناظم الاطباء). کثیر. بیشمار. خارج از اندازه :
کجا جای بزم است گلهای بیحد
کجا جای صید است مرغان بیمر.

فرخی .


قلعه ای دیدم سخت بلند و نردبان پایهای بیحد و اندازه . (تاریخ بیهقی ).
گویند عالمی است خوش و خرم
بیحد و منتهاست درو نعما.

ناصرخسرو.


چهار است گوهر فزون بی از آنک
بکار اندرون بی حد و منتهی است .

ناصرخسرو.


سالهای عمر تو بادا ز دور آسمان
بیحد و بیمر که بیحد زیبد و بیمر سزد.

سوزنی .


دلم ز انده بیحد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید.

مسعودسعد.


خشم بیحد مران و طیره مگیر.

سعدی .


- بی حد و حصر ؛ بی اندازه و بی انتها.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.