بیخ پشم . [ خ ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از گوشت گوسفند است . (انجمن آرا). کنایه از گوشت . (آنندراج ) (رشیدی ). کنایه از گوشت است که بتازی لحم گویند. (برهان ). گوشت . (ناظم الاطباء)
: از عالم معاش سه نعمت گزیده اند
روزی نکو و شیره ٔ انگور و بیخ پشم .
نزاری قهستانی (از آنندراج ).
این ترکیب را بعض صاحبان لغت نامه ها بمعنی گوشت نوشته اند ولی ترکیبی است بارد و یکبار بمزاح و سهل انگاری در قطعه ای از سیف اسفرنگی آمده است و هیچ وقت بیخ پشم بمعنی گوشت نیامده و لغتی نیست ؛ چنانکه خود شاعر هم مجبور از ترجمه ٔ آن شده است
: زآتش روز پوست بر تن من
خشک شد چون به عید اضحی گوشت
دور نبود اگر دهی با نان
پاره ای بیخ پشم یعنی گوشت .
سیف اسفرنگ (یادداشت بخط مؤلف ).