گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بیخ کندن نویسه گردانی: BYḴ KNDN بیخ کندن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) برانداختن . نابود کردن : من براز باغ امیدت نتوانم بخورم غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی .سعدی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود