اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی خویشتنی

نویسه گردانی: BY ḴWYŠTNY
بی خویشتنی . [ خوی / خی ت َ ] (حامص مرکب ) بیهوشی . مدهوشی . بیخودی : ... و قفای آن بی خویشتن بباید خورد. (سندبادنامه ). هرچند خاطر برگماشتم هیچ معلوم نمیگردد که باعث و داعی او در این بی خویشتنی چه بوده است . (سندبادنامه ).
مست بیخویشتن از خمر ظلومست و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بیخویشتنی .

سعدی .


رجوع به بی خویش و بی خویشتن شود. || اعمال غیرارادی و خلاف عقل کردن . خود رانگاه نتوان داشتن : و تأدیب این تأدی و بی حرمتی و تعریک این جنایت و بی خویشتنی که کرد بحد اعتبار رسانید. (سندبادنامه ص 77).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.