اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بید

نویسه گردانی: BYD
بید. [ ب َ ] (ع مص ) بود. بیاد. بواد. بیدودة. هلاک گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ). منقرض شدن . (از اقرب الموارد). انقطع و ذهب . (لسان العرب ). و رجوع به مصادر مترادف کلمه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
دول بید. (اِخ ) دهی است از دهستان هویان بخش ویسان شهرستان خرم آباد در 39هزارگزی باختر ماسور و 2هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک ...
سرخ بید. [ س ُ ] (اِ مرکب ) ۞ نوعی از درخت بید است . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از هفده بید است . (غیاث ) (شرفنامه ). بعضی گویند بید موله است ...
سیاه بید. (اِ مرکب ) نام نوعی از بید. (برهان ). این بید در ایران بخصوص در اراضی خشک و استپی است . (یادداشت بخط مؤلف ).
کانی بید. (اِخ ) دهی است از دهستان باسگ بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری سردشت و 8 هزارگزی جنوب شوسه ٔ سردشت به با...
کانی بید. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقعدر 20هزارگزی باختری بانه و سه هزارگزی زرینه و دارای 25 تن س...
باد و بید. [ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع )بی فایده و ناسودمند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء). هدر : که بهرام د...
بید خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب )سوراخ سوراخ شدن پارچه ٔ پشمی و قالی بسبب کرم بید.
بید خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) پارچه ٔ سوراخ سوراخ شده بسبب کرم بید.
بید مجنون . [ دِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از درخت بید که شاخه های آن سرنگون است . (ناظم الاطباء). بیدموله . بیدناز. قسمی بید که شا...
بید سوخته . [ دِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زغال درخت بید که آنرا برای تصفیه ٔ شراب بکار برند : زان می گلگون که بید سوخته پروردبوی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۰ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.