اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بید

نویسه گردانی: BYD
بید. (اِخ ) ملقب به ونرابیلیس ۞ (بمعنی معزز، محترم ). متولد 673 و متوفای 735م . مورخ انگلیسی و عالم الهیات از راهبان بندیکتی و احتمالاً در عصر خود داناترین مردم اروپای غربی بود. آثارش مشتمل بر خلاصه ای از معارف اروپائی آن عصر است ، که به لاتینی نوشته شده و بارها ترجمه گردیده است . (از دایرة المعارف فارسی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مزرعه بید. [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه ٔ افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان . 6/5هزارگزی جنوب غربی راه اسدآباد به کنگاور، در ...
بید منجگان . [ م َ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است و 250 سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ...
بید کرمانی . [ دِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این درخت بید در نواحی خشک و کوهستانی کرمان و اصفهان وجود دارد. (گااوبا از یادداشت مؤلف ).
بید سرنگون . [ دِ س َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بید مجنون . بید موله . رجوع به بید و بید مجنون شود.
بید آبدیده . [ دی دَ / دِ ] (اِخ ) (مزرعه ٔ...) از دیه های جهرود قم . (تاریخ قم ص 139).
پوستین بید. (اِ مرکب ) بید پوستین . پت . بید. دیوجامه . کرم فرش ۞ .
درخت بید بالا. [ دِ رَ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در 116هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد. آب آن از چشمه...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
درخت بید پائین . [ دِ رَ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در 116هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد. آب آن از چش...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۰ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.