بیدر. [ ب َ دَ ] (ع اِ) خرمن . (منتهی الارب ) (دهار). انباشته ٔ گندم . (از لسان العرب ). چاش .
-
امثال :
الحفنة تدل علی البیدر . (یادداشت مؤلف ). از قبیل مشت نمونه خروار.
|| خرمنگاه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). محلی که گندم را در آن بکوبند. (از اقرب الموارد). جایی که طعام رادر آن بکوبند. (از لسان العرب ). || کوخ . کوخه
۞ . ج ، بیادر. (یادداشت مؤلف ).