بیدل
نویسه گردانی:
BYDL
بیدل . [ دِ ] (اِخ ) ابوالمعالی میرزا عبدالقادربن عبدالخالق ارلاس (یا برلاس ). متخلص به بیدل متولد 1054 هَ . ق . (1644م .) در اکبرآباد هند و متوفی ماه صفر سال 1133 هَ . ق . (1720 م . روز 5 دسامبر) در عظیم آباد و بقولی در دهلی . شاعر پارسی گوی هندی است که اصلاً از ترکان جغتائی برلاس بود اما در هندوستان متولد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهان آباد بعزلت و آزادی میگذراند و سرگرم تفکرات عارفانه و ایجاد آثار منظوم و منثور خود بود. در نظم و نثر سبکی خاص داشت و از بهترین نمونه های سبک هندی بشمار می آید در آثارش افکار عرفانی با مضامین پیچیده و استعارات و کنایات درهم آمیخته است . در خیال پردازی و ابداع مضامین دقیق بود. او در سال 1079 هَ . ق . بخدمت محمد اعظم بن اورنگ زیب پیوست سپس بسیاحت پرداخت و سرانجام در 1096هَ . ق . در دهلی سکنی گزید و نزد آصف جاه اول (نظام حیدرآباد) تقرب داشت . بیدل در افغانستان و قسمتی از ترکستان چین و تاجیکستان و ازبکستان محبوبیت بسیار دارد. از آثار اوست مثنویهای عرفات ، طلسم حیرت ، طور معرفت ، محیط اعظم ، تنبیه المهوسین و دیوان قصائد و غزلیات و ترجیعات و ترکیبات و مقطعات و مستزاد و تواریخ مربع و مخمس و هزلیات و رباعیات و دارای مجموعه ای ازمکاتیب است که بیشتر آن خطاب به ممدوح خود شکراﷲ و دو فرزند اوست که بنامهای رقعات یا انشاء می باشد و کلیات بیدل در سال 1287 هَ . ق . در لکنهور بطبع سنگی رسید. رجوع به دائرة المعارف فارسی و ریاض العارفین ص 44 و فرهنگ فارسی معین و مجمع الفصحا ج 2 ص 82 شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بیدل . [ دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + دل ) که دل ندارد. (یادداشت مؤلف ). دل از کف داده :بت من جانور آمد شمنش بیدل و جان منم او را شمن و خانه...
بیدل . (اِخ ) ۞ جان . (1615-1662 م .) مؤسس اونیتاریانیسم در انگلستان . در نتیجه ٔ مطالعات کتاب مقدس ، اعتقادش از تثلیث سلب شد و عقیده ٔ خود ...
بیدل شیرازی . [ دِ ل ِ ] (اِخ ) شهرت سید میرزا محمدرحیم ملقب به فخرالدوله متخلص به بیدل شاعر و طبیب ایرانی . ندیم و طبیب فتحعلیشاه قاجار (...
بیدل نیشابوری . [ دِ ل ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء نویسد: از نجبای نیشابور و نام او محمدامین بیک بوده است و طبع شعر داشته . (از مجم...
بیدل کرمانشاهی . [ دِ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) محمدبن میرزا علی محمد اصلش از چلاب مازندران و از بنی اعمام میرزا علیقلی متخلص به اقبال . در ایام کودک...
بی دل واپسی . [ دِ پ َ ] (ق مرکب ) (از: بی + دل + وا+ پس + ی ) بدون نگرانی . بدون تشویش . بدون اضطراب .
بی دل و دماغ . [ دِل ُ دِ / دَ ] (ص مرکب ) (از بی + دل + و + دماغ ) مهموم . مغموم . گرفته . دلتنگ . بی حوصله . که حالی ندارد.