بی دوا. [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی +دوا = دواء) بدون دوا. (ناظم الاطباء). بی دارو. که دوا ندارد: بی دوا و غذا؛ بی دارو و خوراک . (یادداشت مؤلف ). بی هیچ وسیله ٔ تغذیه و درمان . || بی درمان و لاعلاج . (ناظم الاطباء). که علاج نپذیرد: درد بی دوا؛ درد که علاج نپذیرد. (یادداشت مؤلف )
: دری دیگر نمیدانم که روی از توبگردانم
مخور زنهار برجانم که دردم بی دوا ماند.
سعدی .
رجوع به دوا شود.