اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیرون

نویسه گردانی: BYRWN
بیرون . (اِخ ) مولد ابوریحان در بیرون خوارزم بود نه به سند و نه به تون ۞ و چنانکه یاقوت در معجم الادباء آرد، بیرون کلمه ای است فارسی و بمعنی خارج و بر است و گوید از بعضی فضلا پرسیدم او گمان برد که چون توقف ابوریحان در مولد خود خوارزم مدت کمی بود از این جهت غریب و بیرونی گفته اند، اما او از اهل رستاق خوارزم باشد و از این رو به بیرونی یعنی بیرون خوارزم خوانده شده است . (از مندرجات همین لغت نامه ذیل ابوریحان بیرونی ). و نیز رجوع به بیرونی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
بیرون غیژیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بیرون خیزیدن . رجوع به غیژیدن شود.
بیرون لنجیدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) برون لنجیدن . بیرون کشیدن . رجوع به برون لنجیدن و لنجیدن شود.
بیرون گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون کردن . خارج کردن . || رها کردن . جاری ساختن . گرفتن (خون ): بخلاف اشارت و مشاورت طبیب که ایش...
بیرون جوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بیرون آمدن . پدیدار شدن . سر زدن . سر برآوردن : آن روز که او جوشن خرپشته بپوشداز جوشن او موی تنش بیرون جوش...
بیرون آوریدن . [ وَ دَ ](مص مرکب ) بیرون آوردن . رجوع به برون آوریدن شود.
بیرون افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن . پیدا آمدن . خارج شدن . || کنایه از آشکارا کردن . (آنندراج ).
بیرون افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خارج ساختن . رجوع به بیرون فکندن شود.
بیرون شتافتن . [ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) به خارج رفتن . به خارج آمدن با شتاب . رجوع به شتافتن شود.
بیرون خیزیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بیرون خاستن .- بیرون خیزیدن چشم ؛ از حدقه خارج شدن . ورغلمبیدن . پلقه زدن : سداب دشتی ، از خوردن آن سو...
بیرون انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) خارج افکندن . طرح . || جدا کردن . بریدن : خرطوم پیلی را بشمشیر بیرون انداخت . (تاریخ سیستان ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.