اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیرون فکندن

نویسه گردانی: BYRWN FKNDN
بیرون فکندن . [ ف / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برون افکندن . بیرون افکندن . بیرون ریختن . بیرون انداختن :
گفت با خرگوش خانه خان من
خیز و خاشاکت از او بیرون فکن .

رودکی .


بعد از آنش از قفس بیرون فکند
طوطیک پرّید تا شاخ بلند.

مولوی .


رجوع به افکندن و فکندن شود. || خارج کردن .خود را از جائی خارج ساختن :
کرد رو به یوزواری یک ژغند
خویشتن را شد بدر بیرون فکند.

رودکی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.