اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی ریش

نویسه گردانی: BY RYŠ
بی ریش . (ص مرکب ) (از: بی + ریش ) آنکه ریش بر زنخ ندارد. (یادداشت مؤلف ). کوسه : کوسه ٔ بی ریش دلی تنگ داشت . (یادداشت مؤلف ). || ساده عذار و ساده رو. (آنندراج ). کودکی که ریش در نیاورده باشد. غیر ملتحی . (ناظم الاطباء). امرد. (یادداشت مؤلف ) : نوشتکین ... بحکم آنکه امارت کوزکانان او داشت و آن جنگ بخواست هرچند بی ریش بود و در سرای بود امیر اجابت کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 572).
جواب داد سلام مرا بگوشه ٔریش
چگونه ریشی مانند یک دو دسته حشیش
مرا بریش همی پرسد ای مسلمانان
هزار بار بخوان من آمده بی ریش ۞ .

انوری .


رجوع به ریش شود. || پسر بد. پسر بدکاره . مخنث . مکیاز. (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
بی ریش باز.(نف مرکب ) (از: بی + ریش + باز) بچه باز. امردباز.
بچه بی ریش. (فارسی -افغانستان ) پسر نوجوان و بیریشی که برده جنسی است ( افغانستان امروزی). پسر نوجوانی که جامه دختران میپوشد و در جشنها و بزمهای میرق...
بی ریش بازی . (حامص مرکب ) عمل بی ریش باز. بچه بازی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.