بی زنهار. [ زِ ] (ص مرکب ) (از: بی + زنهار) بی امان . کسی که به او امنیت داده نشده باشد. (ناظم الاطباء). آنکه امان ندارد. || که در آن امان و امنیت نیست . فاقد امان . بی امان
: تا آفتاب سوزان شما را در این وادیها بی زنهار نسوزاند و هلاک نکند. (معارف بهاءالدین ولد). || آنکه امان ندهد. (آنندراج ). بی امان
: پس اولیا.... آمده اند تا از این نار بی زنهارترا برکشند و بیرون کنند. (معارف بهاءالدین ولد).
زیر پای چرخ کجرفتار چون خوابد کسی
در ره این سیل بی زنهار چون خوابد کسی
تشنه ٔ خونست تیغ آبدار کهکشان
زیر این شمشیر بی زنهار چون خوابد کسی .
میرزاصائب (از آنندراج ).