اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی زور

نویسه گردانی: BY ZWR
بی زور. (ص مرکب ) (از: بی + زور) کم زور. ضعیف . (آنندراج ). بی نیرو. بی توش . (از یادداشت مؤلف ). مقابل بنیرو. ضعیف و ناتوان و بیقدرت . (ناظم الاطباء) :
زمانه با هزاران دست بی زور
فلک با صدهزاران دیده شبکور.

نظامی .


کمان ابروی جانان نمی پیچد سر از حافظ
ولیکن خنده می آید بدان بازوی بی زورش .

حافظ.


- بی زور گشتن ؛ ناتوان شدن . ضعیف شدن :
بسا بینا که از زر کور گردد
بسا آهن بزر بی زور گردد.

نظامی .


- امثال :
زوردار بی زور را خورد . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.