بی سر و پایی . [ س َ رُ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سر و پا. || ناتوانی . عجز و درماندگی . (یادداشت مؤلف ). || فقر. || کنایه از فرومایگی ، پستی و دنائت . سفلگی و پستی . (یادداشت مؤلف )
: .... که سخن نگویند الا بسفاهت و نظر نکنند الا بکراهت . فقرا را به بی سر و پایی منسوب کنند. (گلستان ).
-
بی سر و پایی کردن ؛ کنایه از فروتنی نشان دادن
: خار نه ای کاوج گرایی کنی
به که چو گل بی سر و پایی کنی .
نظامی .